سفره خالی ما

 

صدای زنگ قلبم باز ، امشب کرد بیدارم
گمان همسان هرشب من ، تورا درخواب می بینم

شب تحویل احساست که دنیا سبز می گردد
میان سردی دی ماه و من هم سفره می چینم

تعمق می کنی قدری ، میان سفره خالی
تبسم می کنی بر من ، بر عادت های دیرینم

به رسم عشق می خوانم برایت قصه فرهـاد
کم،کوتاه تا تلخی نگیرد کام شیــرینم

مجدد چشم می بندم به یک آن دگر اینم
میان سفره قلبم ، تو هستی اولین سینم